حلقه ی گوشواره
در حال حاضر در سن دو ماه و دو هفته گی هستم... دیروز عصر باباجون به اصرار مامان جون واسه من نوبت دکتر گرفت تا گوشامو سوراخ کنن و بتونم گوشواله خوشتل بندازم ....عزیز جون واسه تولدم گوشواره خریده بود ، عمو اسدالله هم بازم واسم گوشواره خریده بودن... از اونجایی که همه به مامان و بابا میگفتن دخملی شما شبیه پسراس مامان جون بدش میومد دوست داشت گوشواره بندازم تا کسی دیگه نگه فرشته ی مامان بابا پسره .....امروز عصر یعنی روز سه شنبه ساعت هفت و نیم نوبت دکترم بود ..مطب دکتر خلوت بود..مامان رویا اصلا دلش نمیومد گریه مو ببینه منو داد دست آقای دکتر و خانمشون... بعد از کلی جیغ و گریه بالاخره گوشواره اولیه تو گوشم رفت ولی امان از دل مامان جووو...